تاریخ : سه شنبه 91/4/13 | 12:10 صبح | نویسنده : فرهاد
شب رفت و من جا ماند ام با گریه بیدارم هنوز از اشکهای من مپرس چون جویبارانم هنوز در کوچه های خاطره من لنگ لنگانم هنوز اما نمی دانم چرا؟؟؟ از شب هراسانم هنوز بیگانه با عشق منی مجنون و شیدایم هنوز بیگانه ام با دیگران تو هستی ام هستی هنوز حالا نمی دانم چرا آواره ات هستم هنوز عکس رخ سیمای تو چسبیده در جانم هنوز ای وای من، ای وای من صبح است و بیدارم هنوز...
.: Weblog Themes By Pichak :.