سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 91/4/24 | 11:23 عصر | نویسنده : فرهاد

]چه کسی میگوید

چه کسی میگوید که من هیچ ندارم ...؟

  من چیزهای با ارزشی دارم ...!

 حنجره ای برای بغض 

 چشمانی برای گریه ...

 لبهایی برای سکوت ...

 دستهایی برای خالی ماندن...

 پاهایی برای نرفتن ...

 شبهایی بی ستاره ...

 پنجره ای به سوی کوچه بن بست ...

و وجودی بی پاسخ ...

 

 

 

 

 

 




تاریخ : دوشنبه 91/4/19 | 10:52 عصر | نویسنده : فرهاد

باور

 قلم شب را

 از گو شه ی ذهنم

  بر می دارم

  یال

 می دهم به باد

 دیار باور های گم شده

 خواب

سم ضربه ها ی مرا

 می بیند

فردا

 می خوا هم چشمان خورشید را 

سرمه بکشم  




تاریخ : سه شنبه 91/4/13 | 12:10 صبح | نویسنده : فرهاد

شب رفت و من جا ماند ام

با گریه بیدارم هنوز

از اشکهای من مپرس

چون جویبارانم هنوز

در کوچه های خاطره

من لنگ لنگانم هنوز

اما نمی دانم چرا؟؟؟

از شب هراسانم هنوز

بیگانه با عشق منی

مجنون و شیدایم هنوز

بیگانه ام با دیگران

تو هستی ام هستی هنوز

حالا نمی دانم چرا

آواره ات هستم هنوز

عکس رخ سیمای تو

چسبیده در جانم هنوز

ای وای من، ای وای من

صبح است و بیدارم هنوز...

من مانده ام




تاریخ : جمعه 91/4/9 | 10:24 عصر | نویسنده : فرهاد

کناربستر شب بو

 تو را من چشم در راهم » نه مثل شعر نیمایی

شباهنگام و در ماتم ، میان خواب رویایی

نه در شاخ تلاجنها ، نه در یک سایه ی سنگین

نه با یک قلب افسرده ، به زیر چرخ مینایی

تو را من چشم در راهم ، سحر پهلوی نیلوفر

کنار بستر شب بو ، تو هم از شرق می آیی

همیشه با خودم هستی ، میان چشم و در سینه

تو را هر لحظه می فهمم ، تو یک احساس زیبایی

« عزیزم کاسه ی چشمم سرایت » وای کم گفتم

تمام هستیم از تو ، که تو یک قسمت از مایی

میان چشم پر اشکت ، تو غرقم کردی و رفتی

ولی من زندگی کردم ، در آن چشم اهورایی

دلم می خواهد از راهی که رفتی باز برگردی

نه صبر و طاقتی مانده ، نه امیدی به فردایی

فقط این بار می پرسم ، جوابش را نمی خواهم

« تو را من چشم در راهم » چرا آخر نمی آیی

سید قاسم نظام




تاریخ : پنج شنبه 91/4/8 | 10:52 عصر | نویسنده : فرهاد

به یادت میرسم شاید

فراموشم بشه دنیـا

بازم پرمیشه تنهائیـم

از این  زیباترین رویا

چه حسی با تو همزاده

که انگاری همینجایی

به چشم من نیازی نیست

تو ناپیـدای پیـدایی

 « همیشه انتظـار تـو

برام همرنگ تقدیره

به یاد تو که می افتم

دلـم آروم میگیـره  »

 مگه میشه تو رو نشنید

مگه میشه تو رو گم کرد

نگاه آسـمون خیسـه

کجـائی آخرین همدرد

زمیـن بـا آرزوی تو

شب و روزاشو میشماره

زمان دستای امروز و

به فـردای تو میسپاره

میون خـواب و بیداری

اگـه بـا من اگـه بی من

تموم جاده ها یک روز

به سمت تو تموم میشن

ترانه ای از طهمورث شیرمحمد

به یاد تو




       

پیچک