سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 91/5/16 | 10:10 عصر | نویسنده : فرهاد

تنهایی باغ

من به تنهایی باغ

بعد یک خواب زمستانی می‌اندیشم

و به گل‌های فروخفته به دامان سکوت

من به یک کوچ? گیج

گیج از عطر اقاقی‌ها می‌اندیشم

 

و به یک زمزمه‌ی عابر مست

که ز تنهایی خود ناشاد است!

من به دلتنگی شب‌های ملول

و تهی ماندن خود از شادی

بازمی‌اندیشم، بازمی‌اندیشم!

ذهنم از خاطره‌ها سرشار است

و فرود آمدن معجزه در هستی من

مثل خوشبختی من

دورترین حادثه است!

من به خوشبختی ماهی‌ها می‌اندیشم

که در آن وسعت آبی با هم

باز هم همراهند

من به یک خانه می‌اندیشم، یک خان? دور

که در آن فانوسی می‌سوزد

و در آن جای تو مانده‌است تهی

و به گل‌های فراموشی آن گلدان می‌اندیشم

که ز بی‌آبی پژمرده شدند!

من به تنهایی خویش

و به تنهایی باغ

و به یک معجزه می‌اندیشم…!

 




پیچک